معرفی وبلاگ
به نام خداوند یکتا هدف از نوشتن این وبلاگ حفظ و زنده نگهداشتن یاد شهدا و ادامه راه این عزیزان به عنوان یک وظیفه می باشد. امیدوارم فرصتی باشد تا ما نیز دینمان را ادا کنیم و از قافله جا نمانیم. این را بدانیم فقط با ارج نهادن به مقام والای شهدا به این هدف مهم نائل نخواهیم شد، مگر این که در عمل حرف هایی برای گفتن داشته باشیم. امیدوارم خداوند همه ما را عاقبت به خیر کند و در روز قیامت سرافنکده و شرمنده نباشیم.
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 107958
تعداد نوشته ها : 29
تعداد نظرات : 3
تماس با ما
Rss
طراح قالب
GraphistThem252


http://file.tebyan.net/rqasman2010/%D8%B1%D9%87%D8%A8%D8%B1/%D8%B1%D9%87%D8%A8%D8%B1%D9%85.JPG

            شهید و شهادت در فرهنگ اسلامی، مظهر حیات و بقاء و حضور و درخشندگی است؛ و این مائیم که باید با ارتباط و اتصال به این مفهوم بلند و ماندگار، برای خود و جامعه و کشور خود، بلندی و ماندگاری به دست آوریم.

پنجم 9 1394 11:54

به بیمارستان شهید یحیی نژاد رفتم، رئیس بیمارستان مانع شد. گفت: شما تحمل نداری. وقتی تابوت را باز کردم، دیدم که شهید دست بر سینه دارد و با حالت تبسم، لبخند می زند. تعجب کردم که دست بر سینه، چرا لبخند می زند؟

http://file.tebyan.net/rqasman2010/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF%20%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%20%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86%20%D9%88%D9%84%DB%8C%20%D9%BE%D9%88%D8%B1.jpg                           

دسته ها : نکته ها - عکس شهدا
بیست و هفتم 8 1394 21:38
این آثار قادر هستند «مطهری» های دیگری را تولید کنند، زیرا تنفس در فضای فکری برآمده از آرا و اندیشه‌های علامه‌ی شهید، قالب‌های ذهنی انسان را با آن همسو و هماهنگ می‌سازد و به‌نوعی «مطهری» را بازتولید و تکثیر می‌کند




نمی‌دانم دستانتان را از پشت بسته بودند یا از روبه‌رو ولی حتما خیلی وقت گذاشتند که یکی یکی دستانتان را به هم ببندند و دورش طناب بکشند. نمی‌دانم آنها چندنفر بودند که شما ١٧٥ نفر را به دام انداختند.

دسته ها : دل نوشته ها..
هجدهم 3 1394 12:39

یک نگاه انار کرد، یک نگاه به چشمهای منتظر خرابه نشین.

نگاه های منتظر و نیاز آلود مرد بیمار، چهره معصوم و منتظر فاطمه (س) را جلوی چشمانش آورد. چقدر بار خواهش این نگاه ها سنگین بود و چقدر این تصمیم سخت...

به آرامی در را باز کرد. خدا خدا می کرد فاطمه اش خواب باشد.
بعد از مدت ها فاطمه (س) یک تقاضای کوچک از او داشت.
نتوانسته بود دست رد به سینه پیرمرد بزند، حالا از نگاه  به چشم های زهرا (س) شرم داشت.
وارد خانه شد. فاطمه (س) را دید، اما شادمان با طبقی از انار بهشتی در برابرش.
                                                                                             النهایی ج 2 ص 342
دسته ها : داستان
سیم 11 1393 20:36
X