به گزارش جهان به نقل از جام نيوز، مجري زن برنامه گفت: «نام ميدان كاج خيلي كوتاه است ولي نام ميدان شهيد حسن تهراني مقدم طولاني است و كساني كه مي خواهند به اين ميدان بروند بايد وقت زيادي صرف كنند تا به راننده تاكسي نام اين ميدان را بگويند.» - وي كه از اين اقدام شهرداري تهران به خشم آمده بود چنين اقداماتي را بيهوده و بدون ثمر توصيف كرد. - اين در حالي است كه شهداي انقلاب اسلامي ايران نه تنها وقت خود را بلكه جان خود را در راه آزادي و امنيت ما دادند تا ما بتوانيم در امنيت كامل زندگي كنيم و اينك شبكه من وتو در اقدامي همسو با منافع صاحبان خود يعني دولتمردان انگليس به انتشار نام شهدا اعتراض مي كند و اين ...
به گزارش جهان به نقل از خبرآنلاين، جلد سوم «در محضر بهجت(ره)» گزيده 500 نكته از بيانات حضرت آيتالله العظمي بهجت(ره) است.
چند بخش برگزيده از كتاب را در ادامه ميخوانيد:
«شخصي در فكر ديدار امام زمان(عج) بود، با محاسبات فهميد كه با قفلسازي مراوده و ارتباط دارند. در راسته قفلسازان نزد يكي از قفلسازها رفت. ديد پيرزني براي ساختن كليد قفل به او مراجعه كرد و پرسيد اجرت آن چقدر مي شود؟ قفلساز پاسخ داد: يك عباسي ميسازم. پرسيد بعد از ساختن چقدر ميخري؟ آن را به 300 دينار يا يك سنار (مبلغي كه خيلي كمتر از آنچه مي ساخت) ميخرم.
سپس به قفلساز ديگري مراجعه نمود كه به يك سنار ميساخت و به يك عباسي (دوبرابر) ميخريد. از اينجا فهيمد كه اين قفل ساز است كه شايد با حضرت ارتباط دارد. لذا به او گفت: سلام مرا به آقا برسان و بگو چگونه ميتوان به خدمت شما رسيد؟ قفل ساز گفت: فلان وقت براي گرفتن جواب بيا. در وقت مقرر مراجعه كرد و جواب حضرت را خواست. قفل ساز گفت: حضرت فرمودند: بگو تو در فكر اين مباش كه مرا ببيني، خودت را درست كن، ما به سراغت مي آييم. از كساني مباش كه قفل را به يك عباسي درست ميكنند و 300 دينار و يك سنار ميخرند؛ مثل كساني باش كه به يك سنار درست ميكنند و به يك عباسي ميخرند....
* سوال: آيا استخاره شرعا الزامآور است؟
جواب: براي كسي كه نميخواهد به استخاره عمل كند، استخاره كردن خوب نيست.
* آقاي بروجردي ـ قدس سره ـ به كسبه و تجار ميفرمود: در مورد تجارت، استخاره نكنيد؛ زيرا اگر زيان ديديد، خيال ميكنيد، استخاره شما را ورشكست كرده است! اين گونه افراد نميدانند اگر استخاره نميكردند و اقدام ميكردند، چه ميشد و به چه هلاكت (مالي و جاني) بدتر از آن چه پيش آمده، مبتلا ميشدند.
* مرحوم ميرزا جوادآقا ملكي و عالم ديگر اهل تبريز در محضر مرحوم ماقاني ـ صاحب كتاب تنقيح المقال - بودند، آقا ميرزا جواد - رحمتالله - ميگويد: نفْسم به من گفت اگر آن عالم يكي گفت، تو هم بايد يكي بگويي! ولي من با خودم گفتم بايد كفش او را جفت كني! نفْسم ناراحت شد كه چطور؟ گفتم كفش خادمش را هم بايد جفت كني!
با عرض سلام خدمت دوستان عزيز
من از تمامي كساني كه مي توانند در زمينه حفظ و زنده نگاه داشتن ياد و خاطره شهداي عزيز و گرانقدر ميهمن اسلامي مان قدمي بردارند، درخواست همكاري دارم.
زمينه هاي همكاري
شعر، داستان، عكس ، خاطره، دلنوشته ها به نام خودتان در اين وبلاگ درج خواهد شد.
ايميل:mtahas84@yahoo.com
بهشت زهراي تهران ، مزاري وجود دارد كه علي رغم شناسايي شدن صاحب آن ، در گمنامي كامل بسر مي برد. صاحب اين مزار هم عكس دارد و هم نام پدر و تاريخ تولد و عروجش مشخص است اما نامي ندارد.
براي زيارت اين تربت مقدس ، بايد به اين آدرس مراجعه نماييد: قطعه 24 - رديف 125 - شماره 5
بر فراز مزار اين شهيد گمنام ، بخشي از وصيت نامه او به اين شرح نگاشته شده است:
خدمت پدر و مادر عزيز و گرامي و خواهران و برادران عزيزم سلام رسانده و اميدوارم خدا را هيچ موقع فراموش نكنيد. اي مادر كه مرا در دامان خود پرورش دادي
نويسنده : منوچهر رضايي
موضوع :داستان ايثار و شهادت و دفاع مقدس
نشسته بود روي پيت خلبي ، زير سايه ي نارون زل زده بود به خانه ي مقابل . خانه اي كه حالا خانه نبود . ويرانه اي بود با نخلي سياه گيسو ، شكسته كمر ميان آجرها و آهن هاي عمود و لخت . با دري افتاده و ديواري پر از تركش ها ي ريز و درشت .
اگر پلك نمي زد . ، حتي اگر حركت نمي كرد نمي شد آن هيبت سياه و در غبار نشسته را زنده است .
دو خط باريك از گوشه ي چشم ها ، غبار گونه ها را شسته بود و بعد از گذر از زير گيسو هاي پريشان حنا بسته اش رسيده بود . به خال آبي چانه اش . صدا هاي دور را نمي شنيد اما اگر صداي انفجار يا شليك گلوله اي نزديك بود خودش را جمع مي كرد و پشتش را فشار مي داد به آجرهاي داغ ديوار