یک نگاه انار کرد، یک نگاه به چشمهای منتظر خرابه نشین.
نگاه های منتظر و نیاز آلود مرد بیمار، چهره معصوم و منتظر فاطمه (س) را جلوی چشمانش آورد. چقدر بار خواهش این نگاه ها سنگین بود و چقدر این تصمیم سخت...
به آرامی در را باز کرد. خدا خدا می کرد فاطمه اش خواب باشد.
بعد از مدت ها فاطمه (س) یک تقاضای کوچک از او داشت.
نتوانسته بود دست رد به سینه پیرمرد بزند، حالا از نگاه به چشم های زهرا (س) شرم داشت.
وارد خانه شد. فاطمه (س) را دید، اما شادمان با طبقی از انار بهشتی در برابرش.
النهایی ج 2 ص 342